محل تبلیغات شما

امشب رفتم برای ماماهمراه قرارداد بستم

خیلی دلم گرفته بود .

از اینکه در سختترین روز و شرایط زندگیم تنهام . و در اخرین روزهای تولد فرزندم.که برای اولینبار داره اتفاق میفته و پر از تنش هستم.کسی براش مهم نیست ک ازم خبر بگیره حتی تنها ترین کسم ک مادرمه.

خیلی خستم.

حس میکنم زنده بودنم برای کسی مهم نیست. 

از اینکه این همه مدت مزاحم بودم متاسفم. از اینکه از وقتی مادر شدم مادرشوهرم و حتی حتی مادرم فگر میکردن مزاحمشونم و حتی یک زنگ نمیزنن ک خبر بگیرن.

خیلی خیلی خسته ام خدایا.

از اینکه بخاطر رفتار همسرم با پدرو مادرم و بالعکس من دارم زجر میکشم  و این وسط تلف میشم  .خیلی غصه میخورم.از تنهاییم.از بیکسیم.از اینکه مجبورم ب یک غریبه پول بدم ک هوامو داشته باشه چون بیکسم.

غصه میخورم.

کاش ی جای دور زندگی میکرم.

 

خدایا کمکم کن.همونطور ک در تموم این سالها پناهم بودی.

پناهم باش ک بی پناهترینم.

دعوای جدید در خانه پدری!

وحشی ترین ادمایی ک با حمایت تو نابودم کردند.

شرایط سخت بارداری...

ک ,اینکه ,خیلی ,یک ,پناهم ,میخورم ,از اینکه ,مهم نیست ,و حتی ,غصه میخورم ,تلف میشم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پــسرک شـهریـوی